شعر
ای که قرآن چو داستان خوانی / بعد معنی کنی به نادانی
هرچه خواندی نکرد مغزت درک / نتوان کرد رد به آسانی
داوری هرکه با تعصب کرد / بنما یاند عیب پنهانی
پس مگو بُد خلیل، دیوانه / رو بیابش دلیل قربانی
ای وطن دوست با توام حرفیست! / تا به کی اندر این وطن مانی؟
بیست؟ پنجاه؟ صد؟ نهایت چند؟
خود تو دانی جهان بود فانی
متولد شدی چو در ایران
عربان را کثیف و سگ خوانی؟
گر عرب میشدی چه میگفتی؟
زنده باید نباشد ایرانی؟
هر چه هستی و هر کجا باشی
گر دوابی و گر ز مرغانی
باش در کار خویشتن مشغول
گو چها کردهای که انسانی؟
قتل؟ غارت؟ فساد و خونریزی؟
تا به کی غوطهور در اینانی؟
گر به دلخواه خویش آمدهای
پس بکن هر غلط که بتوانی
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 4:54 توسط Marya
|