آخرین اشعار ارسالی

بر حلقه‌ی درگاهت از بام به هر شامم
کردم طلب عشقی در گوشه‌ی احرامم

آن چشم خمار تو وان طره‌ی گیسویت
انداخته‌ام یکسر در پرده‌ی اوهامم

چشم و دل من

ادامه شعر

همچون چرخ و فلک
دور خود درگذریم
و چنان راه را به مستی در رهیم
که گردش ثانیه‌ها و‌تکرار را
در رقصی گیج ،
در پستوی شوق

ادامه شعر

...رنج مردم....
من به می آغشته ام مادام که میزنی
حرفهای متصل از رنج نارنج میزنی

ای که زیبای منی از غمت من مرده ام
تازیانه کم کن لاف از شهر غربت

ادامه شعر

کـلام آغــاز بـا نــامِ خــدا شد
کمـال آنـرا که در راهِ هـدا شد
رهِ یزدان صراطِ مستقیم است
ره دیگر به شیطانِ رجیم است
بهشت یعنی رضـایِ حق تعالی
ب

ادامه شعر

علی جعفری
پروانه تکین یانماقا  ایلهام  آلاجاقسان
افسانه تکین  قالماقا  ایهام آلاجاقسان

دیوانه تکین سنده گلیب بیرلشه جکسن
لیلی سایاراق جانیمی ب

ادامه شعر

باشد آن سلطان رحم آرد برغریب

گرنبودیم یانیستیم بین خوبانش ادیب

کارما کاردل است نیستیم اهل گل

مرده ایم بس خورده ایم ازچاکرانت مافریب

کل باز

ادامه شعر

این کهنه رواق از زمین کم شده است
از سنگینی بار زندگی خم شده است
هر برگ ز اوراق زرین دفتر عشق
آثار خونین دلی و اسیر غم شده است
بر گنجینه دل قفل زدم دیگر بار،زیرا
اسرار نهفته افشاء وهمه فهم شده است

19 2 1403 آهی

ادامه شعر

من‌ نیستم

یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
لبریزم ازدلدادگی چشم انتظارت نیستم

با اینکه در افکار من لیلای دیگر بوده ای
اکنون به صحرای جنون

ادامه شعر

سرکِشان جانِ مرا بردند نالان دست دست
در سرابی سربه سر خواب و خراب و مست مست

گه به تار پرنیان یارم ندادند پود پود
گه میان گل بُتان پایم نهادند پست

ادامه شعر

باد خروشید
 آفتاب محو و خور گم شد
روزمان شب 
آسمان پر ز سیاهی
تو گویی آبرنگ مرکب شد
رعد درخشید و
 شمشیری آسمان را برید
برکت خدا جاری و
ز

ادامه شعر

1) رآشی رچ فِکتی
2) مَجیک ألأۊٚ گرش آدمی
3) تۊرۊب می بختیٚ بِکتی
4) أۊپیله جیٚ تار شؤۊ شی ؟.
5) آدم چَشته تندؤیره مۊقٚدیمه
6) دیل دۊتأ لاغه

ادامه شعر

یکبار عاشق میشوی
بر عشق لایق میشوی

همتا و همرنگِ گلِ
سرخِ شقایق میشوی

بر موج خیز موی او
ای دل چو قایق میشوی

محو نگاه چشم او
از خلق فارغ م

ادامه شعر

گله تا کی کنی از من که چنین عشق خطاست
گله منهم ز تو دارم دل من بردی رواست؟

شدم عاشق چه کنم بوده که تقدیر چنین
کار من نیست که عاشق شده ام کار خداس

ادامه شعر

در یک زمان بودیم
در یک مکان،
زمان را متوقف کردیم
مکان را دور زدیم،
باز غم بود در دل هایمان
شاید
آوای زخم هایمان یکی نبود
که زندگی مکرر
نت خوشبختی را فالش می نواخت

ادامه شعر

قلبم مانند توت فرنگی..

بزرگ‌و درشت و عیان

چون گل رز

سرخِ اتشین و اهل زندگی...

پر از شراره های خورشید

نمیدانم چه زمان خدا بر این قلب

ادامه شعر

زُلفت پریشان کرده ای در قاب عکسی ماندگار
جانم فدای آن لب و چَشمان شَهلا و خُمار
کُهنه عشقی و فراموش نخواهی شد و من
چَشم بستم به همه،جمله بنامت سَر

ادامه شعر

چه ساده، سبک، نرم و آرام
اما ... طوفانی
مثل باد و بوران زمستانی
مرگ می آید و آتشی می افروزد
که سال ها خاموش مانده است
و ما گرمایش را می نوشیم

ادامه شعر

به لرز
مستم با اندو
اگر چه تعریف از غم واندوه دارم بسیار
تو را یک پند ونصیحت
تما م لحظه ها بخند که غم با تو هرگز تعارف ندارد
درون سینه از ت

ادامه شعر

تو را می شناسم...
قسم برقلم
وآنچه نوشتیم و آنچه بنویسیم
قسم به نون والقلم به اسم اعظم حق
بندی از مجموعه شعر گلوی زخمی شعر استاد شاپور پساوند،مع

ادامه شعر

کردی تو ویرانم ولی من دوستت دارم هنوز
از هر خیابان بی تو من بیزار بیزارم هنوز
رفتی و دور از من شدی گفتم که اصرارت کنم
ترسیدم از دستت دهم چون من گرف

ادامه شعر

آسمونِ بی ستاره
سقفِ من میشه دوباره
سَرَمو بالا گرفتم
تا شاید ابری بباره
مِثِ برگ، بدون شبنم
دنبالِ یه قطره بارونه تنم
تو منو ازم گرفتی
کی میف

ادامه شعر

حدیث های جاودانه ای که می تراود
ز باور تو ...
اندیشه هایی که با صد ترس می روید
بر زبانم ...
عصیان های ، مطلق انکار زمانند
در ساده ترین شکل
عشق ...
فاجعه ایست به وسعت باور تو
..اندیشه ی من

ادامه شعر

حریم دریا؛
میقات خلوتست با خویشتن

ادامه شعر

به جرم هبوط در بهشت ناخوانده
دیری است محکوم لذّت اجباری ام
هرچند ناله ام به خدا هم نمی رسد
عمری است در انقلاب گریه زاری ام

ادامه شعر

دختری با روی زیبا در کلان شهری شهیر
در خرابستان ولی، مقبول و شیک و بی نظیر
آنچنان که هر جوانی یک شبش را ارزوست
شیوه ی دل بردن و زنبارگی، در کار

ادامه شعر

ای امام پاک و معصوم که تو حجت خدایی
نظری به کار ما کن بنما گره گشایی
بره آهوی دلم را که اسیر نفس گشته است
برهان ز دام وآنگه بدهش به بر توجایی
هم

ادامه شعر

آنشب نشسته بودیم، در زیرِ ماهِ کامل
شالِ حریرِ مهتاب، سر کرده بود ساحل

آتش سَماع می‌کرد، در پیشگاهِ معبود
جاری شد از نگاهت، حسّی شبیهِ یک رود

ادامه شعر

بادام تلخ
آب... بابا
نان... بابا
و بادام‌هایی که
می‌شکست مادرم با حسرت
در اعتصاب دست‌هایی که بارش بود آسمان
کودک بودم
پای عقلم به گلیم قد می‌

ادامه شعر

آمدم
بازار را گشتم
سه متر کرباس خریدم
و اکنون می روم

آرش آزرم
1403.2.28

ادامه شعر

منوچهر برون
چرا زرد و دلگیر و پژمرده ایی
دریغی و افسوس و افسرده ایی
نشستی لب پنجره بیقرار
تو از عشق واحساس دل برده ایی

ادامه شعر

تو هم برو.
اگر بمانی؛
دیگر آرزویی برایم نمی‌ماند


لیلا طیبی (صحرا)

ادامه شعر

واسه ی منی که حبس ابدم
  توی زندون بدون پنجره

 

غیر میله ها و دیوار سیاه
  نبوده دور و برم یه منظره

 

تو بودی که گفتی می گیری برام 
حک

ادامه شعر

شعر امام رضا (ع)

حال زائر

من به شوق دیدن گلدسته های غرق نور
خسته راهم به تن دارم غبار راه دور

شوق دیدارت به دل از من گرفته طاقتم

ادامه شعر

بعد هر اعدام هم یک دار می ماند به جا
عاشقی رفت از دیاری ، یار می ماند به جا

چشمهای ناز تو استاد شعر عاشقی است
هر نگاهی میکنی دلدار می ماند به ج

ادامه شعر

حتی
عروسک ها
نمیدانند
شاعر نمیشدم
واژه های کدام شعر
یتیم میشدند؟

فاضله هاشمی بی فاصله

ادامه شعر

خیام تر از خودم


. . . . . . . . . و
زندگی می شویم
چون از شادی ِ هستن مان
تمام فاصله های ساخته شده را
تکانده ایم
و هست را
در ا

ادامه شعر

خداوندا چرا این عصر ماتم سر نمی‌آید؟
حقیقت دارد این، پیغمبری دیگر نمی‌آید

شنیدم می‌برد غم‌های عالم را ولی‌عصری
ولی‌عصرم پر از غم شد چراغم‌‌بر نم

ادامه شعر

چه می شد گر دل آشفته من
به شهر چشم تو عادت نمی کرد
پرستوی نگاهت ناگهان از
دل آشفته ام هجرت نمی کرد
چه می شد اولین روز جدایی
برایم تا قیامت شب

ادامه شعر

عشقم خودش فرشتس
باربی بدن،قد بلند .افسانه ای نوشتس
ی رگش .ایرونی و نازه .ی رگش امریکایی و شیطون
هم با کلاس و کدبانو . پیک دله .کنج قلبم نشستس
دوس

ادامه شعر

با آه دل و اشک تو ای فصل دل انگیز
طوفان بلا خش خش انسان شرر خیز

چون برگ خزان ریخته جان ها به زمینی
آوار شد از خصم عدو موسم پائیز

......

ادامه شعر

یک غزل و یک رباعی از مهدی ملکی الف همراه با عنوان

احوالِ گوناگون

مرا از درد تنهایی بیاور اندکی بیرون
به یادت تا به کی آتش بگیرد این دلِ مجنون

ادامه شعر

به نام خالق هستی

کجای دلی دلم آشفته بازار شد
مست می و به میخانه وفادار شد

ای عشق تویی آن معشوقه خیالی
به خیالم این خمخانه دل آزار شد

دل

ادامه شعر

ای شمع چه مغرورانه در آخرین لحظه ی پایانیت سکوت وار هوار می کشی...
شاید دستی تو را به شمعی دگر واگذارد..
و اینچنین عاشقانه، نسلی دگر به هجران یار بس

ادامه شعر

دل به معشوقی سپردم من حماقت کردم
چشم زیبایش که دیدم من قضاوت کردم

خواستم شعر بگویم دست تقدیر امّا
بر دهانم مهر زد، گفتم: جسارت کردم

در خیالم خ

ادامه شعر

من ساده بگویم دل ما خل شده بود
همراه خودش آس مرا جل شده بود
یک روز هوایش به هوایی که نبود
نه روز دگر پشتهٔ او شل شده بود





با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سرباز ایرانی
رامین خزائی

ادامه شعر

واژه ها ناچیزند، جمله‌ها ناقابل، حرف ها ناکافی
و تو ای کاش بیایی به لغت نامه‌ی من سر بزنی
دم به دم، دم بدهی، جان بدهی، تازه کنی حالم را..
و شبی با غزلی بر دل ویرانه من در بزنی

1403 2 27
الهه فکرت اندیش

ادامه شعر

اینهمه کاخ که در کشورما پا برجاست
حاصل دزدی و تاراج و فریب کاریهاست
کوخها در دل این خاک چه گسترده شدند
دست ظالم به سر سفره ی مردم پیداست

ادامه شعر

چه عجب روی نمودی وُ غم از دل کم شد
زخم‌های دلمان را نِگهَت مَرهَم شد

نوبهارست وُ دل خلق به بُستان شاد است
دل من ز نُزهَتِ کُنجِ لبت خُرّم شد

د

ادامه شعر

هر دو پرکار پر از غصه های نوشته در وصیت نامه
سر بازان خسته از جنگ منتظر جلسه سیاستمداران
پایان جنک را کسی رقم نزد
گروهی از فرماندهان
خندان

ادامه شعر

کج می روی و خوب می دانم که می لنگی
زخمی آن توهین و الفاظ پر از ننگی
قبلا کمی غیرت کنار گردنت جا داشت
الان ولی نامردی و از پشت می جنگی
افسوس از چش

ادامه شعر

به تقلید از لسان الغیب:

زندگی گر غم و اندوه و فغان خواهد بود
به کزاین جام تو پیش دگران خواهد بود

آتش عشق تو بر بام دلم می ماند
تا قیامت

ادامه شعر

تورا هر زمان که دیدم شاد ومست و پای کوبان
تو به رسم دلنوازی تو شدی غزال کنعان
من و دل به صید تو ،شدایم چنین شتا بان ... تو گریز از چ

ادامه شعر